نصف شب من اومدم از اونجا رد بشم، دیدم خیلی شلوغ بود. اوّل فکر کردم هیئت است. ولی هیئت نبود . جمعّیت می رفتتد داخل حسینیه و جمعی هم از حسینیه خارج می شدند. همه شاد بودند. پس عزاداری و ترحیم هم نبود. دیشب ، شب جشن هم نبود. منتهی شلوغ بود. کت و شلواری های توده البته نبودند. زورخونه ای های سابق هم نبودند. بوی شام و دیگ و این چیزها هم نبود. ولی همه ولو بودند. مردمی راحت و ریلکس ، بدون ماسک . نبود منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تخفیف ویژه مجید خبرگزار تا رمان Taroman.iR | رمان عاشقانه،سایت رمان،دانلود رمان زنی با دامن گلدار و نامه های عاشقانه سقز فیلم پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان انجام پروژه برنامه نویسی با متلب MATLAB موبو پست | MoboPost